loading...
وکیل دیه
yegun بازدید : 99 شنبه 08 آذر 1399 نظرات (0)

وکالت در پرونده های جرایم رایانه ای و طرق شکایات قانونی در این زمینه 


جرایم رایانه ای : 💠 راه‌های شکایت از فروشگاه‌های اینترنتی متخلف که منجر به حبس و جزای نقدی برای متخلفان میشود به شرح ذیل است؛

 


🔷 اگر در خرید اینترنتی از فروشگاه دارای مجوز به مشکل برخورد کردید، راه‌های زیادی برای ثبت شکایت و احقاق حق خود دارید.

🔷توجهداشتهباشیدکهاولینوساده‌ترینراهثبتشکایتدرخود سامانه نماد اعتماد الکترونیکی است.

و فقط و فقط کافی است به صفحه ثبت شکایات سامانه نماد اعتماد الکترونیکی مراجعه و به راحتی شکایت خود را ثبت کنید تا با استفاده از کد رهگیری داده شده، آن را پیگیری کنید.

اگر هم در خرید اینترنتی خود با مشکل مواجه شدید و سایت طرف حساب شما پاسخ درستی به پیگیری شما نداد یا احتمالاً کالا به دستتان نرسید و شکایاتی شبیه به این داشتید، می‌توانید به پلیس فتا (پلیس فضای تبادل اطلاعات) اعلام شکایت کنید.

برای این کار کافی است به صفحه گزارش تخلف فروشگاه‌های اینترنتی مراجعه کنید.

🔷اماراهدیگرثبتتخلففروشگاهاینترنتیوپیگیری شکایت شما مراجعه به دادسراست.

با در دست داشتن مستندات مربوط به خرید مانند رسید تراکنش و دیگر مدارک موجود در تهران به دادسرای جرایم رایانه‌ای و در دیگر شهرها به دادسرای محل سکونت خود مراجعه کرده و در این خصوص طرح شکایت کنید.

بر اساس اعلام معاونت فرهنگی قوه قضائیه در پیگیری شما از این تخلفات علاوه بر کسب حق خود و دریافت خسارت وارده به شما، ممکن است دادگاه فروشنده متخلف را علاوه بر تامین تمامی خسارت وارده از یک تا ۱۰ میلیون تومان جریمه نقدی کرده و در صورت تکرار به حبس محکوم کند.

 

yegun بازدید : 102 سه شنبه 04 آذر 1399 نظرات (0)

آنچه درباره هبه و شرایط کلی آن باید بدانیم

به گزارش خبرنگار حوزه حقوقی- قضایی گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان؛ از این پس، شما کاربران محترم می‌توانید مطالب حقوقی و قضایی را با زبانی ساده و به صورت کاربردی دریافت کنید و در زندگی روزمره به کار بگیرید.

 

کافی است به سایت باشگاه خبرنگاران جوان به نشانی YJC.IR مراجعه و بر روی لینک حقوقی قضایی گروه اجتماعی کلیک کنید تا به مسائل و مطالب مورد نظر خود دسترسی پیدا کنید.

 

در این گزارش، به بیان برخی نکات مهم درباره هبه و شرایط کلی آن پرداخته شده است.

 

*هبه و شرایط کلی آن

 

 هبه، در لغت به معنای بخشیدن – دادن چیزی به کسی بدون عوض است.

 

براساس ماده 795 قانون مدنی، هبه عقدی است که به موجب آن یک نفر مالی را به رایگان به شخص دیگری تملیک می‌کند؛ به عبارت دیگر وی مال خود را به طور مجانی به ملکیت دیگری در می‌آورد.

 

در این عقد 3 طرف وجود دارد: واهب، متهب و عین موهوبه؛ واهب کسی است که مالش را تملیک می‌کند، متهب کسی است که مال به ملکیت او در می‌آید و عین موهوبه هم مالی است که مورد هبه واقع می‌شود

 

 


*دریافت مال، لازمه وقوع عقد هبه است

 

طبق قانون، عقد هبه واقع نمی‌شود، مگر با قبول متهب و قبض او. با توجه به این تعریف، مادامی که متهب مال را قبض (دریافت) نکرده باشد، عقد هبه منعقد نشده است؛ بنابراین رجوع هم موضوعیت نمی‌یابد و واهب می‌تواند هر زمان که بخواهد آن مال را پس بگیرد.

 

اگر عقد هبه منعقد و عین موهوبه هم قبض شده باشد، واهب در صورتی می‌تواند از عقد رجوع کند و مال موهوبه را پس بگیرد که دو شرط محقق شده باشد

 

 1 -عین موهوبه موجود باشد

 2 -حق رجوع واهب از بین نرفته باشد. شرط اول که روشن است؛ چنانچه عین مال از بین رفته باشد؛ دیگر امکان رجوع وجود نخواهد داشت.

 

*مزیت هبه نامه‌های رسمی 



هبه‌های با سند رسمی (هبه‌نامه‌های رسمی) دارای یک مزیت به خصوص هستند؛ مزیتی که تنها مختص به آن‌ها است و در دیگر انواع هبه‌ها یافت نمی‌شود. در مورد هبه‌نامه‌های رسمی امکان انکار و تردید وجود ندارد؛ بنابراین هیچ‌یک از خواهان و خوانده نمی‌تواند مدعی شود که در صحت و اصالت سند مزبور مردد است؛ چرا که این ادعا از نظر قانونی پذیرفتنی نیست.

 

اما در مورد هبه‌نامه‌های غیر رسمی یا عادی ادعای انکار و تردید مسموع خواهد بود و با طرح هر یک از دو ادعای انکار یا تردید دادگاه موظف می‌شود تا بدون تعلل سند را مورد بررسی قرار دهد و بعد از دقت فراوان در مورد اعتبار آن حکم کند

 

*رجوع از هبه



برای رجوع از هبه‌نامه، واهب به دادگاه حقوقی مراجعه و دادخواست ارایه می‌کند. در محکمه نیز یکی از این دو حالت دیده می‌شود: نخست اینکه هبه ثبت شده و دارای سند رسمی است. در این حالت واهب بدون اینکه نیاز باشد هبه را به اثبات برساند درخواست رجوع خود را مطرح می‌کند

 

*اما دیگری، زمانی است که هبه به صورت رسمی به ثبت نرسیده است. (هبه‌نامه عادی یا هبه شفاهی). در این حالت واهب مکلف است تا در دادگاه نخست انعقاد عقد هبه را به اثبات برساند آنگاه اعلام کند که می‌خواهد از عقد رجوع کند.

 

*زنی که مهر خود را به همسرش هبه کرده است

 

آیا زنی که مهر خود را به همسرش هبه کرده است می‌تواند از هبه خود رجوع و مهر خود را به صورت مجدد مطالبه کند یا خیر؟

 

لازم می‌دانیم تا 3 حالت را از یکدیگر تفکیک کنیم. حالاتی که پیرامون موضوع مهر مطرح می‌شوند و به دلیل شباهت در ظاهر در بسیاری از اوقات از سوی مردم مورد اشتباه قرار می‌گیرند.

 

*حالت اول زمانی است که زوجه در خصوص مهریه، ما فی‌الذمه زوج را ابراء می‌کند:

 

به این بیان که می‌گوید از نظر من تو دیگر تکلیفی برای پرداخت مهریه نخواهی داشت؛ این بیان باعث می‌شود تا تکلیف شوهر در ادای مهر به طور کلی ساقط شود.

 

*حالت دوم زمانی است که زوجه در قبال طلاق، مهریه خود را به شوهر بذل می‌کند:

 

بذل مهر در طلاق‌های خلع و مبارات انجام می‌شود، به این صورت که زن با پرداخت مالی به شوهر، از او می‌خواهد که طلاقش دهد. اگر زن در ایام عده طلاق از بذل خود رجوع کند، طلاق ملغی و کان‌لم‌یکن خواهد شد

 

*حالت سوم زمانی است که زوجه مهریه خود را به زوج هبه می‌کند:

 

به این بیان که می‌گوید من مهر خود را به تو بخشیدم؛ در این حالت است که همانند سایر اشکال هبه، تکلیف شوهر در پرداخت مهریه به طور کلی از بین نمی‌رود؛ چراکه زن می‌تواند تحت شرایطی از هبه مزبور رجوع و مهر خود را مطالبه کند.

 

yegun بازدید : 50 شنبه 01 آذر 1399 نظرات (0)

در ‏شریعت اسلام، قاعده‌ای وجود دارد که نقش زیادی در حقوق جزای کشور ما داشته است که از آن به قاعده «لاضرر و لاضرار فی‌الاسلام»‏ نام ‌می‌برند. به استناد این قاعده کسی حق ضرر رساندن چه مالی و چه بدنی به دیگری را ندارد، پس اگر ضرری برساند، مسوول جبران آن خواهد بود. میان ضررها به طور حتم ضررهای بدنی جدی‌تر و جبران آن نیز سخت‌تر است، به این ترتیب در ادامه بیشتر در این باره صحبت می‌کنیم.

در ابتدا و برای شروع بد نیست درباره ماده یک قانون مسوولیت مدنی بدانیم که می‌گوید«هرکس بدون مجوز قانونی عمدا یا در نتیجه بی‌احتیاطی به جان یا سلامتی یا مال یا آزادی یا حیثیت یا شهرت تجارتی یا به هر حق دیگر که به موجب قانون برای افراد ایجاد شده لطمه‌ای وارد کند که موجب ضرر مادی یا معنوی دیگری شود، مسوول جبران خسارت ناشی از عمل خود است.»‏ 

 

 


 دو بحث در صدمه‌های جسمی 

در صدمه‌های جسمی دو بحث قصاص و دیه وجود دارد. قصاص مقابله به مثل در جرایم عمدی است، یعنی چشم در مقابل چشم، گوش در مقابل گوش، دست در مقابل دست و جان در مقابل جان. اما دیه جبران خسارت مالی در برابر صدمه‌ای است که به فرد وارد شده است. البته باید این را نیز قبول کنیم که این عادلانه و منطقی‌ترین روش برای مجازات مجرم و احقاق حق مصدوم یا مقتول است. از قصاص که بگذریم، دیه علاوه بر عدالت به عنوان عامل پیشگیرانه در ارتکاب مجدد جرم نیز به حساب می‌آید

 تعریف دیه

ماده 488 قانون مجازات اسلامی درتعریف دیه می‌گوید«دیه مقدار مالِ معینی است و در شرع مقدس به سبب جنایات غیرعمدی بر نَفس، عضو یا منفعت یا جنایات عمدی در مواردی که به هر جهت قصاص ندارد، مقرر شده‌ است البته این تعریف در ماده 450 تکمیل و معلوم می‌شود که در جنایت شبه‌عمد، خطای محض و جنایت عمدی که قاضی برابر قانون نتواند حکم قصاص را صادر کند، در صورتی که ولی‌دم بخواهد، حکم به پرداخت دیه صادر می‌شود.  

 جرایمی که دیه می‌گیرند

در ابتدا باید بدانید که برای چه جرایمی مجازات دیه در نظر گرفته می‌شود؛ در موارد زیر دیه پرداخت می‌شود

الف- قتل یا جرح یا نقص عضو که به طور خطای محض واقع می‌شود و آن در صورتی است که جانی نه قصد جنایت نسبت به ‌مجنی ‌علیه را داشته باشد نه درصدد انجام عملی بوده است که مقتول را بکشد، مانند آن که تیری را به قصد شکاری رها و به شخصی برخورد کند و آن شخص کشته شود.

ب- قتل یا جرح یا نقص عضو که به طور خطای شبیه عمد واقع می‌شود و آن در صورتی است که جانی قصد فعلی را که نوعاً سبب ‌جنایت نمی‌شود داشته باشد.

ج- مواردی از جنایت عمدی که قصاص در آنها جایز نیست‌

برابر قانون مجازات، جنایت‌های عمدی و شبه‌عمدی دیوانه و نابالغ به منزله خطای محض است‌؛ همچنین اگر شخصی کسی را به اعتقاد قصاص یا به اعتقاد مهدورالدم بودن به قتل برساند و این امر بر دادگاه ثابت شود، قتل به منزله‌ خطای شبیه عمد است‌.  

 دیه به ارث هم می‌رسد

برابر قانون مجازات اسلامی دخسارت از دید حقوق به ارث می‌رسد. یعنی وقتی خدای ناکرده شخصی کشته شود و برابر قانون، ولی دم تقاضای دریافت دیه کنند، این دیه به تمام وراث مقتول به جز بستگان مادری وی ارث می‌رسد آن هم به همان شیوه‌ای که بقیه اموال وی بین وراث تقسیم می‌شود. این را نیز بدانید که وقتی چند نفر در قتلی دست داشته باشند همه افردی که در این جرم شریک بوده‌اند در پرداخت دیه نیز شریک هستند و به طور مساوی باید سهم خود را از رقم دیه پرداخت کنند.  

 چه کسی دیه را پرداخت می‌کند

حتما در برابر این سوال که مسوول پرداخت دیه کیست؟

به سرعت می‌گویید«کسی که قتل را انجام داده است» اما درست نیست، این فقط یکی از روش‌های پرداخت دیه به حساب می‌آید. یعنی برابر ماده 462 در قتل عمد و شبه‌عمد پرداخت دیه با خود فرد مجرم است اما برابر ماده 463 اگر قتل در اثر خطای محض صورت گیرد و با قسم یا دلیل به قاضی هم ثابت شود که خطای محض بوده است، مانند مثالی که قبل‌تر ذکر شد، به این ترتیب است که اقوام مرد خانواده باید دیه را پرداخت کنند

البته روش دیگری نیز وجود دارد که اقوام مرد مجرم که قانون آنان را عاقله می‌نامد مسوول پرداخت دیه شوند و آن زمانی است که یکی از این افراد بعد از آنکه قاتل اقرار کرد که قتل به دلیل خطای محض صورت گرفته است، وی را تایید کند، به این ترتیب خود فرد به عنوان عاقله مسوول پرداخت دیه است.

در این باره یک نکته را نیز بد نیست بدانید و آن زمانی است که مجرم قتل را در اثر خطای محض اعتراف کند اما عاقله که یکی از اقوام اوست، اعلام کنند که این قتل در اثر خطای محض نبوده است، در این شرایط مجرم باید دیه را بپردازد و مسئولیت از عاقله ساقط می‌‌شود

حالا فرض کنید که شخصی سنگی را پرتاب کرده است، این سنگ بعد از برخورد با یک شیشه و شکستن آن و از بین بردن گلدان گران‌قیمتی که در نزدیکی شیشه بوده است، به سر کسی برخورد و باعث قتل وی شده است. این قتل خطای محض است و مردهای فامیل باید دیه را بپردازند اما برابر قانون آنها مسئول جبران خسارت شیشه و گلدانی که شکسته شده است، نیستند

 وقتی دیه غلیظ می‌شود

جای تعجب ندارد، بله دیه هم ممکن است غلیظ شود، یادتان باشد کمی بالاتر گفتیم که این با محکمه است که در برخی از موارد اندازه دیه را مشخص کند. علاوه بر آن در اسلام برخی مکان‌ها و زمان‌ها حرمت خاصی دارد و مسلمان‌ها حق ندارند در آن زمان و مکان به کسی آسیب برسانند و در صورت بروز آن، سخت‌تر مجازات می‌شوند و به عبارت حقوقی، جریمه آنها تغلیظ یا تشدید می‌شود. در قانون مجازات این مورد شامل 4 ماه قمری می‌شود و اگر کسی در یکی از ماه‌های رجب، ذیقعده، ذیحجه و محرم دست به جنایت بزند به رقم دیه پرداختی یک‌سوم اضافه می‌شود. این مورد درباره همه انواع قتل صدق می‌کند.  

 صدمه و فوت در یک ماه

حال این سوال مطرح می‌شود که اگر کسی در ماه عادی صدمه ببیند، اما در ماه حرام فوت کند،‌ یا برعکس، دیه چطور تعیین می‌شود. این مورد نیز در قانون پیش‌بینی شده است و پرداخت دیه وابسته به این است که صدمه وارده و فوت هر دو در یکی از ماه‌های حرام یا در حرم مکه واقع شده باشند. یعنی به طور مثال صدمه در ماه رجب وارد آمده و مصدوم در همان ماه فوت کند. بنابراین اگر صدمه وارده در ماه محرم و فوت فرد در ماه صفر انجام پذیرد، این امر موجب تغلیظ قرار نمی‌گیرد. اما اگر صدمه در ماه ذیحجه وارد آمده و فرد در ماه محرم فوت کرده باشد، دیه تغلیظ و تشدید می‌شود.  

 دیه، مهلت پرداخت دارد

اینطور نیست که وقتی حکم دیه صادر شد، فرد محکوم وقت زیادی برای پرداخت آن داشته باشد بلکه در قانون مهلت پرداخت دیه در موارد مختلف از زمان وقوع قتل مشخص شده و به ترتیب زیر است‌:

الف- دیه‌ قتل عمد باید در ظرف یک سال پرداخت شود.

ب- دیه‌ قتل شبیه عمد ظرف دو سال محکوم باید دیه را بپردازد.

ج- در خطای محض این مهلت به سه سال افزایش می‌یابد.

نکته اینکه این مدت‌ها قانونی هستند و در صورتی که طرفین سر تاریخ دیگری توافق کنند از نظر قانون منعی ندارد. البته این را نیز به خاطر داشته باشید که در قتل خطای محض، مجرم باید هر سال یک سوم دیه را بپردازد.  

 اولیای دم باید دیه را بخواهند

حتی اگر قتل در ماه حرام اتفاق افتاده باشد باز هم دیه در صورتی تعلق می‌گیرد که اولیای دم خواهان دریافت دیه به جای قصاص باشند. درباره تمایل اولیای دم به قصاص نیز بد نیست بدانید که همین طوری افراد نمی‌توانند تقاضای قصاص داشته باشند بلکه یک استثنا در این باره وجود دارد و آن اینکه هرگاه زنی توسط یک مرد در یکی از ماه‌های حرام به قتل برسد و اولیای دم زن، خواهان قصاص باشند باید فاضل دیه زن را پرداخت کنند.

yegun بازدید : 100 سه شنبه 27 آبان 1399 نظرات (0)

مطابق قانون مدنی، وکالت به عقدی اطلاق می شود که به موجب آن یکی از طرفین، طرف دیگر را برای انجام امری نایب خود می‌نماید. بنابراین اثر اصلی عقد وکالت، نیابت است. به این صورت که شخصی (موکل) شخص دیگری را (وکیل) نایب خود برای انجام کاری قرار می‌دهد تا از جانب وی موضوع وکالت را انجام دهد.

 

 


امروزه به جهت جلوگیری از اختلافات احتمالی در آینده اولاً: عقد وکالت بصورت کتبی منعقد می‌شود و یک نسخه از آن در اختیار موکل و نسخه‌ای دیگر در اختیار وکیل قرار می‌گیرد.

ثانیاً: از آنجایی که بسیاری از مراجع اداری وکالت منعقد شده با سند عادی را نمی‌پذیرند علی الاصول در دفترخانه اسناد رسمی تنظیم می شود. ثالثاً: به موجب قوانین دیگری از جمله قانون استقلال کانون وکلای دادگستری، اعطای وکالت برای مراجع قضایی  مقید به داشتن پروانه مخصوص وکالت نیز می باشد.

بحث حاضر ناظر به آن دسته امور خارج از دادگستری می‌شود که وکالت کاری لقب دارد و به انواع گوناگونی تقسیم می شود. از جمله آن دسته از معاملاتی مانند زمین، مغازه و مستغلات و هم چنین خودرو است که خرید و فروش آنها بدواً در قالب تنظیم بیع نامه های عادی و یا رسمی شکل می گیرد. یعنی با جاری شدن صیغه ایجاب و قبول، نقل و انتقال شرعی صورت می پذیرد.

لیکن جهت انجام تشریفات عقد شامل اخذ مفاصا حسابهای شهرداری و دارایی و نیروی انتظامی و النهایه صدور سند رسمی در دفاتر و ادارات اسناد رسمی و پلیس راهور، وکالتی حاوی کلیه اختیارات اعم از کاری و مملک اعطاء می شود، بطوریکه موکل را بی نیاز از حضور در مراجع مذکور در مراحل انتقال سند می کند. بنابراین وکیل اختیار هر گونه تصرفات در مورد موضوع وکالت مأخوذه از سوی موکل را دارد که به او اختیار هر گونه نقل و انتقال اموال اعم از خرید و فروش به هر مبلغ و به هر شخص و لو به خود را می دهد که اصطلاحاً به آن وکالت مملک گفته می شود.

دسته دوم شامل وکالت نامه هایی است که ناظر بر فروش و نقل و انتقال اموال نمی گردد، لذا اگر وکیل بر خلاف اختیارات و یا عرف و عادت، اقدام به انجام مورد وکالت نماید، در اصطلاح رعایت غبطه و مصلحت موکل را ننموده است. بطور مثال اگر بازماندگان متوفی بخواهند جهت انجام امور اداری و مالیاتی مربوط به ارث به یکی از وراث اعطاء اختیار کنند، باید این امر را در وکالتنامه تصریح کنند که امر وکالت فقط شامل امور اداری مانند اخذ مفاصا حساب مالیاتی شود. در واقع این متن وکالت نامه است که مبین ماهیت وکالت اعطایی، حدود اختیارات و انعکاس دهنده اراده‌ی مشترک طرفین آن می باشد.

وکالت قابل انحلال است چگونه این نوع از وکالت بلاعزل می شود؟

این امر در دفاتر اسناد رسمی، در ضمن یک عقد لازم الاجراء صورت می پذیرد تا آثار آن مستحکم شود. لیکن شیوه های دیگر این است که در صورت تمایل بر اقدام به فسخ وکالت، باید از انعقاد وکالت بلاعزل خودداری شود و در صورتیکه اراده بر این باشد که صرفاً موکل حق فسخ داشته باشد و نه وکیل لازم است که وکالت ضمن عقد خارج لازم و به صورت بلاعزل تنظیم شود، مگر اینکه برای انجام مورد وکالت حسب توافق طرفین مدتی بطور مثال سه ماه یا یک سال مقرر شده باشد که با انقضای مدت، وکالت همم  خاتمه می‌یابد. بدیهی است با رضایت طرفین در هر زمان می‌توان به وکالت خاتمه داد که این عمل اقاله یا تفاسخ نام دارد.

نکته دیگر اینکه در صورت فوت، یا بروز دیوانگی و سفاهت در هر یک از طرفین عقد، وکالت خود به خود از بین می‌رود و باصطلاح منفسخ می‌شود. بنابراین حتی اگر وکالت بلاعزل نیز باشد، در اینصورت آثار آن از بین می‌رود. بنابراین اگر موکل که وکالت داده  است، آلزایمر بگیرد، در واقع او محجور شده است و آثار وکالت از بین می‌رود.

بنابراین توصیه می‌شود که فقط برای امور اداری از وکالت استفاده شود و اگر ملک یا خودرویی وکالتی خریداری می شود، هر چه زودتر به سند قطعی تبدیل گردد. بدیهی است چنانچه معلوم شود هر یک از این عوامل در زمان انعقاد وکالت موجود بوده، عقد از ابتدا باطل بوده و باصطلاح بر خلاف فسخ که اثر آن به آینده است، بطلان اثر قهقرایی دارد.

اگر شخصی به دیگری وکالت بلاعزل دهد که خودروی وی را بفروشد، ولی بلافاصله خودش اقدام به فروش آن نماید آیا این معامله اعتبار قانونی دارد؟

پاسخ این سؤال مثبت است، زیرا موکل حق دارد انجام هر عملی را که به دیگری اختیار داده است، خود رأساً انجام دهد، بنابر این بلاعزل بودن وکیل مانع از انجام عمل مورد وکالت نمی شود.

اگر هنگام فروش یک باب مغازه در پاساژی که هنوز فاقد سند رسمی است علاوه بر تنظیم قرارداد عادی، به خریدار وکالت بلاعزل داده شود که جهت انجام مقدمات زدن سند شامل رفع خلاف شهرداری اخذ مفاصای مالیاتی و نتیجتاً بر طرف شدن موانع ثبتی اقدام نماید تا بتواند متعاقباً در دفترخانه بنام خود سند رسمی تنظیم کند، آیا بنا به پاسخ سؤال فوق فروشنده باز هم اختیار انتقال ملک را به دیگری دارد؟

بطور قطع در این فرض پاسخ منفی است، زیرا به دنبال تنظیم مبایعه نامه خریدار مالک مغازه گردیده و عمل فروشنده جرم محسوب می شود و بلحاظ اینکه با حقوق خریدار در تعارض می باشد، و به اتهام فروش مال غیر قابل تعقیب و معامله بعدی نیز باطل  خواهد شد.

در واقع این وکالتنامه به عقد دیگری گره خورده است و چنانکه در بالا در وکالت مملک توضیح داده شد به منظور بی نیازی از حضور فروشنده در مراحل صدور سند رسمی که ممکن است چند سالی به طول انجامد، تنظیم شده است. با این توصیف ملاحظه می شود که اهمیت بیع نامه عادی از وکالتنامه ای که بصورت رسمی انعقاد یافته بیشتر است.

در فرض سؤال فوق چنانکه قرارداد بیع شفاهی بسته شده باشد، و در عین حال وکالتنامه ای در دست خریدار باشد، آیا بازهم مالک تلقی می شود؟

خریدار بایستی بدواً از طریق دعوای حقوقی در دادگستری بخواسته احراز وقوع عقد بیع، اثبات مالکیت کند و چنانچه دادگاه از مفاد وکالتنامه ارکان بیع را تشخیص دهد، از امتیازات آن بهره مند شود.

در فروض بالا چنانکه در فاصله بین انعقاد بیع اعم از شفاهی یا کتبی تا محضر، فروشنده فوت کند با انحلال وکالتنامه صادره، تکلیف خریدار چیست؟

با توجه باینکه وکالتنامه مذکور بر اثر فوت فروشنده فاقد اعتبار می گردد، لهذا در این صورت خریدار حق مراجعه به وراث را دارد که در فرض استنکاف از حضور در دفترخانه و ارائه گواهی حصر وراثت، از طریق مراجع قضایی ملزم به انجام تشریفات عقد خواهند شد.

خریدار آپارتمان در رهن بانک از طریق وکالتنامه دارای چه حقوقی است؟

یکی از وکالتنامه های مرسوم خرید آپارتمان در رهن بانکهاست. بدینصورت که بطور مثال فردی به قصد خرید آپارتمانی در بانک مسکن سپرده گذاری می کند. لیکن هنگام سر رسید وام، تصمیم به انتقال امتیاز خود به دیگری می گیرد.

در این فرض بانک کسی را طرف خود می شناسد که با وی قرارداد بسته است و کاری به منتقل الیه یا خریدار وام ندارد.

یکی از کاربردهای وکالت همین است که وکالتنامه ای بلاعزل بین وام گیرنده و خریدار وام تنظیم می شود که پس از پرداخت اصل و سود بانک، خریدار حق داشته باشد با استهلاک بدهی سند رهنی بانک را آزاد و آپارتمان موصوف را بنام خود کند.

آیا امکان تفویض اختیارات ناشی از این وکالت به خریدار بعدی وجود دارد؟ اساساً در رهن بودن ملکی مانع از واگذاری آن به غیر نمی باشد، منوط باینکه اولاً هنگام تنظیم قرارداد خریدار از رهن بودن ملک مطلع شود و ثانیاً بمظور حفظ حقوق بانک قبلاً اجازه و موافقت آن گرفته شده باشد.

علیرغم وکالت بلاعزل چنانچه هر یک از صاحبان وام فوت کنند، تکلیف خریدار چیست؟

اثر بلاعزل بودن وکالت صرفاً پایبندی طرفین به مفاد آن تا پایان جریان نقل و انتقال و جلوگیری از اعمال حق فسخ است، و از آنجاییکه وکالت عقد جایزی است با فوت صاحب وام، آثار آن از بین می رود. لذا همانطوریکه فوقاً اشاره شد در فرض سؤال خریدار فقط حق مراجعه به وراث انتقال دهنده امتیاز دارد.

هنگام معاملات وکالتی به چه نکاتی باید توجه شود؟

در معاملات کلان از طریق وکالتنامه ضرورت دارد قبل از انجام معامله اعتبار وکالتنامه از دفترخانه تنظیم کننده سند، کتباً استعلام شود.

مبایعه نامه و وکالتنامه لازم و ملزوم و مکمل یکدیگرند و هرگز بدون مبایعه نامه و صرفاً باعتبار تنظیم وکالتنامه مبادرت به انجام معامله نشود.

جهت پیشگیری ازسوء استفاده در آینده، دقت شود که وکالتنامه صادره محدودیت زمانی نداشته باشد.

از انجام معامله بواسطه وکالتنامه های کلی که مربوط به اموال منقول وغیرمنقول موکل باشد و یا اینکه موکلین افراد متعددی مانند وراثتی و شراکتی باشند، اجتناب گردد.

در صورت انجام معامله با وکالت رسمی مانند املاک در رهن بانکها در کمترین زمان نسبت به انتقال رسمی ملک اقدام شود.

چنانچه معامله ازطریق تفویض وکالت انجام شود، وکالتنامه اولیه و اصلی که پایه و اساس معامله است، بدقت مطالعه شود تا مشخص شود وکیل دارای اختیارات کامل و بلاعزل باشد.

در تنظیم سند وکالت بلاعزل از آنجاییکه موکل حق اجرای مورد وکالت را از دست نداده و شخصاً  نیز قادر به اجرای آن خواهد بود، لذا بطور صریح در وکالتنامه قید شود که موکل حق دخالت و اجرای آنرا ازخود سلب و ساقط کرد.

 

yegun بازدید : 198 دوشنبه 26 آبان 1399 نظرات (0)

ماده ۶۱۶ قانون مجازات اسلامی از بین بردن تمام دندان های دائم بیست و هشت گانه دیه کامل دارد و شکستن و معیوب کردن شامل ارش می‌شود که ترتیبات آن در قانون مجازات اسلامی تشریح شده است.

 

 

 

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم ، دیه مالی است که به سبب جنایت بر نفس یا عضو، به مجنی علیه یا ولی یا اولیای دم او داده می‌شود، دیه مقدر مال معینی است که در شرع مقدس به سبب جنایت غیرعمدی بر نفس عضو یا منفعت یا جنایت عمدی در مواردی که به هر جهتی قصاص ندارد مقرر شده است.

در این قسمت از مطالب مربوط به دیه به چگونگی محاسبه دیه دندان در قانون مجازات اسلامی اشاره شده است که در ادامه می‌خوانید:

ماده 616 قانون مجازات اسلامی از بین بردن تمام دندان های دائم بیست و هشت گانه دیه کامل دارد که به ترتیب زیر توزیع می‌شود:

الف- دندان‌های جلو که عبارتند از پیش چهارتایی و نیش که از هر کدام و عدد در بالا و دو عدد در پایین می روید و جمعا دوازده عدد است هر کدام یک بیستم دیه کامل دارد.

ب- دندان های عقب که درچهار سمت پایانی از بالا و پایین در هر کدام یک ضاحک و سه ضرس قرار دارد و جمعا شانزده عدد است هر کدام یک چهلم دیه کامل دارد.

طبق ماده 617 قانون مجازات اسلامی دندان های اضافی به هر نام که باشد و به هر نحو که روییده باشد اگر در کندن آن ها نقصی حاصل شود ارش ثابت می گردد و اگر هیچگونه نقصی حاصل نشود ارش نیز ندارد.

تبصره 1- هر گاه در کندن دندان زائد نقصی حاصل نشود لکن جراحتی به وجود آید برای جراحت مزبور ارش ثابت است.

تبصره 2- هر گاه در مورد این که دندان کنده شده اصلی است یا زائد تردید وجود داشته باشد و با رجوع به کارشناس زائد یا اصلی بودن آن مشخص نشود اقل الامرین از دیه دندان اصلی و ارش دندان زائد پرداخت می شود.

ماده 618 همین قانون بیان می‌دارد هر گاه دندان‌های اصلی دائمی از بیست و هشت عدد کمتر باشد به همان نسبت از دیه کامل کاهش می یابد خواه خلقتا کمتر باشد یا در اثر عارضه ای کم شده باشد.

طبق ماده 619 قانون مجازات اسلامی  در میزان دیه تفاوتی میان دندان هایی که رنگ های گوناگون دارند و جود ندارد و اگر دندانی در اثر جنایت سیاه شود و نیفتد دیه آن دو سوم دیه هان دندان است و دیه دندانی که قبلا سیاه شده است یک سوم دیه همان دندان است.

تبصره – در تغییر رنگ دندان بدون آنکه سیاه شود یا منفعت آن از بین برود ارش ثابت است و اگر پس از آن شخصی دندان مزبور را بکند باید دیه کامل همان دندان را بدهد.

ماده 620  بیان می‌دارد ایجاد ترک یا لق کردن دندان هر گاه درحکم از بین بردن آن باشد موجب دیه همان دندان و در غیر این صورت موجب ارش است.

طبق ماده 621 کندن دندان لق یا ترک خورده که منفعت آن باقی است موجب دیه همان دندان و در غیر این صورت موجب ارش است و در ماده 622 آمده شکستن آن مقدار از دندان که نمایان است با بقای ریشه دیه همان دندان را دارد و اگر کسی بعد از شکستن مقدار مزبور ریشه را بکند خواه مرتکب کسی باشد که مقدار نمایان دندان را شکسته است یا دیگری ارش تعیین شود.

تبصره 1- شکستن مقداری از قسمت نمایان دندان به همان نسبت دیه دارد.

تبصره 2- هر گاه قسمتی از دندان کنده شده در اثر جنایت یا عارضه ای قبلا از بین رفته باشد به همان نسبت از دیه دندان کاهش می یابد.

ماده 623 بیان می‌دارد که در کندن دندان شیری یک صدم دیه کامل ثابت است مگر اینکه کندن آن موجب شود دندان دائمی نروید که در این صورت باید دیه کامل دندان دائمی پرداخت شود.

تبصره – شکستن معیوب کردن و شکافتن دندان شیری موجب ارش است.

ماده 624 بیان می‌دارد با کنده شدن دندان دائمی دیه همان دندان ثابت می شود اگر چه دوباره در محل آن دندان دیگری بروید و مانند سابق شود و چنانچه شخصی دندان روییده شده را دوباره بکند باید دیه کامل همان دندان را بپردازد.

طبق ماده 625 قانون مجازات اسلامی هر گاه به جای دندان کنده شده دندان دیگری یا همان دندان قرار گیرد و مانند دندان اصلی دارای حس و حیاب شود کندن آن دیه همان دندان را دارد لکن اگر دارای حس و حیات نباشد کندن آن موجب ضمان مالی است.

 

yegun بازدید : 53 پنجشنبه 22 آبان 1399 نظرات (0)

 

 

گاهی پیش می آید که خانم ها به موجب سندی عادی یا سند رسمی، تمام یا بخشی از مهریه ی خود را در حق شوهرش بذل می کند. سؤالی که در این خصوص به کرّات شنیده می شود، این است که آیا چنین بخششی، قابلیت رجوع دارد یا خیر؟ پاسخ به این سؤال بستگی به نوع نگاه یک حقوقدان به ماهیت مهریه دارد. قبل از بررسی دیدگاه های مختلفی که در این زمینه قابل طرح است، بهتر است اشاره ای کوتاه به روش های رایج در تعیین مهریه داشت. در زمان حاضر، اغلب مهریه ها به صورت تعداد مشخصی سکه بهار آزادی تعیین می شود. از این موارد غالب که بگذریم، برخی ها نیز مهریه را به صورت عینی معین (مثلاً سه دانگ از فلان منزل یا فلان شیء مشخص) در نظر می گیرند. به عبارت ساده تر، مهریه یا به صورت دین است، یا عین. از چند منظر مختلف می توان به بررسی ماهیت عمل “بخشش” مهریه پرداخت.

 

 

بخشش مهریه | آیا بخشش مهریه امکان پذیر است؟در صورت بخشش آیا امکان رجوع وجود دارد؟

چنانچه مهریه دین باشد(مانند اغلب موارد رایج، مثلاً به صورت مقداری وجه نقد یا سکه)، مورد مشمول مقررات ابراء خواهد بود، نه هبه. به صراحت ماده ی۲۸۹ قانون مدنی، ابراء صرفاً در خصوص دیون قابل تحقق است. بنابراین اگر تمام یا بخشی از مهریه ای که به صورت سکه تعیین شده، از سوی زوجه به زوج بخشیده شود، دیگر امکان رجوع از عملِ انجام شده برای وی متصور نیست؛ ولو در سند بخشش مهریه ، عنوان “هبه” بر آن اطلاق شده باشد. البته این در صورتی است که تعداد سکه های بخشیده شده، قبل از بخشش مهریه، به زوجه تسلیم نشده باشد؛ وگرنه به نظر می رسد دیگر نتوان موضوع را داخل در مقررات ابراء دانست، چرا که با پرداخت مهر به زوجه، از حالت دین بر ذمه ی شوهر خارج گردیده و در عالم واقع، موجودیت یافته و با تحویل آن به زوجه مصداقی از عین معین قرار گرفته است. لذا در اینصورت چنانچه شرایط مقرر دیگر درقانون مدنی در باب هبه محقق و موجود باشد (مانند قبض و اقباض؛ موجود بودن عین سکه ها در ید شوهر و…) زوجه می تواند از هبه ی خود رجوع و سکه های موهوبه را استرداد نماید.

 

ممکن است در ایراد بر نظر بالا چنین گفته شود که به موجب ماده۷۹۵قانون مدنی، هر نوع “مالی” قابل هبه بوده و “دین” نیز در زمره ی اموال به شمار می آید و بنابراین هبه ی مهریه از نوع سکه، هرچند قبلاً به زوجه پرداخت نشده باشد، قابل رجوع است . اولاً با دقت در ترکیب”اموال و دارایی” که معمولاً در کنار هم به کار می روند و معنایی اعم و اخص نسبت به یکدیگر دارند، می توان چنین گفت که دارایی اعم است از اموال (جزء مثبت دارایی) و بدهی های شخص (جزء منفی آن) و بنابراین، دین را می بایست زیرمجموعه ای از “دارایی”(بخش منفی آن) و نه”اموال” محسوب نمود و اطلاق عنوان”مال” بر دین، با توجه به توضیح بالا، فاقد وجهه ی قانونی است.

ثانیاً، با نگاهی فراتر به مواد قانونی مصوب در باب هبه، به مواردی برمی خوریم که از جهتی دیگر، قبول این ایراد را بر ما دشوار می نماید؛ از جمله اینکه شرط تحقق هبه، قبض و اقباض است؛ شرطی که در خصوص دین، چندان با منطق حقوقی سازگاری ندارد. اشارات متعدد قانونگذار نیز به واژه ی “عین” موهوبه، در مواد قانونی مرتبط، می تواند تصدیقی باشد بر این ادعا که موهوبه لزوماً می بایست عین باشد و”دین” از آنجا که بخشش مهریه آن، مقررات ویژه ی خود را دارد (ابراء)، نمی تواند قابل هبه و متعاقباً قابل رجوع و تحت شمول مقررات قانونی مربوط به هبه باشد. قابل توجه تر اینکه به صراحت در ماده۸۰۶ قانون مدنی می خوانیم:”هر گاه داین طلب خود را به مدیون ببخشد، حق رجوع ندارد.”

از نوع غالب و رایج مهریه(تعیین سکه) که بگذریم، بعضاً مواردی نیز در قابل انتقال مثلاً سه دانگ از فلان منزل یا فلان اتومبیل یا هر عین معین دیگری مشاهده می گردد که در مقام اظهارنظر در خصوص قابلیت رجوع یا عدم رجوع از چنین مهریه هایی، می توان چنین اذعان داشت که در موارد این چنینی که مهریه برخلاف سکه یا وجه نقد، کلی فی الذمه نیست، به دلیل”عین” بودن موهوبه، در قابلیت رجوع از آن، هیچگونه تردیدی نباید داشت؛ ولو در واقع به تصرف زوجه داده نشده یا انتقال رسمی واقع نشده باشد. ممکن است در ایراد بر موضوع مورد اشاره، اینطور گفته شود که اگر مهریه ی عین معین، قبل از بخشش مهریه توسط زوجه، به وی تسلیم نشده و در ید وی قرار نگرفته باشد، چگونه می تواند با هبه ی آن به زوج، شرط وجوب قبض و اقباض را جهت صحت وقوع هبه، محقق نموده باشد؟

 

لذا می بایست ملک یا اتومبیل یا هر عین معین دیگر، رسماً به زوجه منتقل و یا تحویل وی شده باشد تا او نیز بتواند با انتقال دوباره ی آن به زوج، شرط قبض را عملی کرده باشد. در برابر چنین ایراد احتمالی، ماده۸۰۰ قانون مدنی می تواند به روشنی پاسخگوی این ایراد باشد. مطابق ماده ی مذکور، در صورتی که عین موهوبه در ید متهب باشد، محتاج به قبض نیست. بنابراین اگر عین موهوبه به هر دلیلی قبلاً در ید زوج بوده باشد، نیازی به عمل قبض و اقباض نیست.

بطور کلی بخشیدن (بذل) مهریه به سه صورت انجام میشود:

هبه ی غیرمعوض

هبه معوض

ابراء .

هبه غیرمعوض بدین معناست که زن بدون هیچ چشمداشت و عوضی مهریه اش را بذل می کند. هبه معوض یعنی بخشیدن مهریه در مقابل چیزی ( انجام یا عدم انجام کاری ) باشد. مثلا زوجه در عوض موافقت زوج با طلاق ، تمام یا قسمتی از مهریه خود را می بخشد. اما ابراء آنست که زن ذمه شوهر را نسبت به مهریه ساقط کند. یعنی بگوید چیزی از حق من بعنوان مهریه به گردن تو نیست و بریء الذمه هستی (اسقاط دین).

در مورد هبه غیر معوض، زن همیشه می تواند به مابذل ( آنچه بخشیده ) رجوع کند. ولی در صورتی که هبه معوض باشد و عوض هم داده شده باشد طبق ماده ۸۰۳ قانون مدنی هبه، قابل رجوع نیست. اما هرگاه هبه، معوض و در قبال طلاق باشد، در صورتی که زوجه در دوران عده به مهریه رجوع کند، زوج هم می تواند رجوع به زوجیت کند. یعنی طلاق بائن تبدیل به طلاق رجعی میشود. از طرف دیگر اگر بخشیدن مهریه در مقابل طلاق باشد و طلاق داده نشود، این امر ابراء محسوب نشده و یک هبه قابل رجوع است. حالت آخر ( ابراء) نیز بدلیل آنکه اسقاط دین است،اساساً قابل رجوع نیست. چرا که ابراء یکی از اسباب سقوط تعهد است.

 

 

وکیل دیه در مشهد 

yegun بازدید : 166 چهارشنبه 21 آبان 1399 نظرات (0)

قسمتهای مشترک (مشاعات) در ساختمان و نحوه استفاده از آنها

 

 

قسمتهای مشترک یا مشاعات ساختمان لوازم و یا بخشهایی از ساختمان است که مالکیت آن به طور اشتراکی متعلق به تمام شرکای ساختمان است حتی  اگر در قسمت های اختصاصی ساختمان قرار گرفته باشند یا از قسمت  اختصاصی ساختمان عبور کرده باشند. منطبق بر ماده دوم قانون تملک بر آپارتمان ها  قسمت های مشترک عبارتند از ؛ « قسمتهایی از ساختمان است  که حق استفاده از آنها منحصر به یک یا چند آپارتمان یا محل پیشه مخصوص نبوده و به کلیه مالکین به نسبت قسمت اختصاصی آنها تعلق می گیرد. به طور کلی قسمتهایی که برای استفاده اختصاصی تشخیص داده نشده است و یا در اسناد مالکیت ملک اختصاصی یک یا چند نفر از مالکین تلقی نشده ، از قسمت های مشترک محسوب می شود .  مگر آنکه تعلق آن به قسمت معینی بر طبق عرف و عادت محل مورد تردید نباشد ».

به عنوان مثال  بخشهایی همانند  زمین زیر بنا، تاسیسات ساختمان  مانند منبع و یا چاه آب، موتور خانه، انبار عمومی، آسانسور، اتاق سرایدار، پمپ آب و کنتورهای آب و گاز  و دیگر تاسیسات ، بام و نمای خارجی ساختمان، حیاط و محوطه و فضای سبز، نورگیر، پله های و امثال این مورد از فضاهای مشترکی هستند که  حق استفاده و مالکیت آنها به صورت مشترک متعلق به تمامی ساکنین ساختمان است. موارد مشترک ساختمان در  ماده ۴ آیین نامه اجرایی قانون تملک آپارتمان ها ذکر شده اند.

 

ویژگیها و نحوه استفاده از  فضاهای اشتراکی (مشاعات ساختمان)

یک یا چند تن از مالکین نمی توانند به صورت انحصاری از فضاهای اشتراکی ساختمان استفاده کنند، زیرا که کلیه مالکین در همه قسمتهای مشاع دارای حقوق مساوی هستند. همچنین اگر یکی از مالکین، آپارتمان  (قسمت اختصاصی) مربوط به خود را بفروش برساند یا اجاره دهد، به طور قهری  حق استفاده از قسمت های مشاع به مستاجر یا مالک جدید منتقل می شود. این موضوع در ماده ۳ قانون تملّک آپارتمان ها تصریح شده است. از دیگر ویژگیهای  قسمتهای مشترک این است که مشاعات ساختمان تقسیم ناپذیر هستند مگر مالکان ترتیب دیگری را برای تقسیم حقوق و تعهدات پیشبینی و توافق کرده باشند.

 

ممنوعیت  نگهداری حیوانات و گذاردن اشیا در فضاهای مشترک

بر طبق تصریح تبصره ماده ۳ آیین نامه اجرایی قانون تملّک آپارتمان ها  «...نگهداری حیوانات در قسمت های مشترک ممنوع است». اما نگهداری حیوانات کوچک دیگر در حدی که از نظر عرف برای  همسایگان ایجاد مزاحمت نکند در داخل آپارتمان (فضای اختصاصی مالک)  منع قانونی ندارد. همچنین تبصره همین ماده (ماده ۳) مقرر  کرده است  که قراردادن هر نوع از اشیا همانند میز، جا کفشی، کمد دیواری، جا لباسی، یا هر وسیله دیگری ممنوع است. بر این مبنی قرار دادن کفش هم در راهرو و پا گرد پله ها ممنوع است زیرا که باعث چشم انداز نا زیبا و بی نظمی در راهرو ها می شود.

 

هزینه های مربوط به نگهداری، بازسازی و تعمیر مشاعات ساختمان

هزینه های مربوط به قسمت های مشترک ساختمان بین  مالکین (متصرفین) تقسیم می شود. سهم هر یک از مالکین را می توان به یکی از دو  شیوه قراردادی و یا قانونی مشخص کرد. ماده  ۴ قانون تملّک آپارتمان ها در مورد نحوه تقسیم سهم  مالکین از هزینه های مشترک  بیان می دارد: « حقوق و تعهدات و همچنین سهم هر یک از مالکان قسمتهای اختصاصی از مخارج قسمتهای مشترک متناسب است با نسبت مساحت  قسمت اختصاصی به مجموع مساحت  قسمت های اختصاصی تمام ساختمان به جز هزینه هایی که به دلیل عدم ارتباط با مساحت زیر بنا به نحو مساوی تقسیم خواهد شد...» غیر از شیوه قانونی تعیین سهم مالکین می توانند قراردادی بین خود تنظیم کنند و از این نظر محدودیت و یا ممانعتی برای آنها وجود ندارد.

 

 

yegun بازدید : 185 یکشنبه 18 آبان 1399 نظرات (0)

 

 

اگر سری به راهروی دادگاه‌های خانواده بزنید، می‌بینید که یکی از مشکلات زن و شوهرهای امروزی حق تعیین محل زندگی و مسکن است. طبق ماده ۱۱۱۴قانون مدنی، حق تعیین محل زندگی با مرد است اما در مواردی هم این حق در زمان عقد به زن داده می شود و این جاست که گاهی کشمکشی تمام نشدنی بین اعضای خانواده به‌وجود می‌آید. امیدواریم با این مشکل سر و کار نداشته باشید اما به هر ترتیب خواندن این گزارش را که در گفت‌و‌گو با ابراهیم اسماعیلی، وکیل پایه یک دادگستری تهیه شده است، به شما توصیه می کنیم.

 

 

مختصری درباره حق

قبل از این‌که بخواهیم در مورد «حق تعیین مسکن» حرفی بزنیم بهتر است در ابتدا بدانیم تعریف حق چیست؟ در علم حقوق «حق» به معنای امتیاز و توانایی است که از طرف خداوند یا جامعه، به انسان داده می‌شود و او هم می‌تواند از این توانایی با توجه به نیازهایی که دارد به نفع خودش استفاده کند.

البته فراموش نکنید که در مقابل حق، تعهد و تکلیف هم وجود دارد. هرشخصی باید بداند که در مقابل حق و حقوقی که دارد باید حق و حقوق دیگران را هم رعایت کند، که به این کار تعهد می‌گویند. بنابراین در هر جامعه‌ای انسان هم دارای حق و حقوق است و هم دارای تکلیف و تعهد؛ ناگفته نماند که تعهد به دو نوع تقسیم می‌شود نوع اول، تکلیف و تعهدی است که تعیین آن در جامعه به عهده قانون است و نوع دوم، تعهدهای خصوصی هستند که در قراردادها برای انسان مشخص می‌شوند.

برای مثال در یک قرارداد خرید و فروش خریدار حق دارد که در مقابل پولی که پرداخت می‌کند صاحب مورد معامله شود و تعهد او هم پرداخت پول است. درمقابل فروشنده تعهد دارد که خانه را در اختیار خریدار قرار دهد و حق دارد که «ثمن» یا «مبلغ معامله» را از خریدار دریافت کند. بنابراین فراموش نکنید که حق همیشه با تعهد همراه است.

مرد می‌گوید کجا زندگی کنید

چون طبق قانون مدنی مدیر و رییس خانواده مرد است، اصل بر این است که مرد همان‌طور که نفقه زن(که شامل مسکن و خوراک و پوشاک و … می‌شود) را به عهده دارد، طبق ماده ۱۱۱۴ قانون مدنی باید حق انتخاب مسکن که از لوازم تامین نفقه است، را نیزداشته باشد. بنابراین مرد با امتیاز و حقی که قانون به او داده است، می‌تواند وضعیت مسکن را تعیین کند. مگر این که مرد در زمان عقد نکاح، این حق خود را به زن واگذار کند؛ در این صورت اصل حق مرد بالعکس شده و زن حق تعیین مسکن را به دست می آورد.

در باره این حق بسیار کوچک که چندان هم مهم به نظر نمی‌رسد باید بدانید که حق مسکن، در زندگی زناشویی مشکلات زیادی را برای مرد و زن به‌وجود می‌آورد. این مورد را با یک مثال توضیح می‌دهیم؛ می‌دانید که طبق قانون یکی از وظایف شوهر در زندگی مشترک، تهیه مسکن مستقل و مناسب برای زن است. این مسکن باید متناسب با شأن و موقعیت خانوادگی و اجتماعی زن باشد.

یعنی زن باید در منزلی که شوهر تعیین می‌کند، زندگی کند و شوهر وظیفه دارد مسکن مناسبی برای زن تهیه کند و اگر مرد این مسکن مناسب را برای زن تهیه نکند، زن می تواند از او به دادگاه شکایت کند. اما وقتی این حق به زن واگذار شود، مرد موظف است مسکنی را که زن دوست دارد و صلاح می داند، برای او تهیه کند. در غیر این صورت باید جوابگوی قانون باشد.

سوء استفاده ممنوع

جالب است بدانید بحثی باعنوان «سوء استفاده از حق»، در حقوق وجود دارد که براساس آن، ممکن است اشخاص از حقوقی که قانون یا جامعه یا خداوند به آن ها داده است، سوء استفاده کنند. در این مورد دادگاه صلاحیت رسیدگی به این مسأله را دارد و خود شخص نباید و نمی‌تواند در این زمینه تصمیم‌گیری کند.

حق تعیین مسکن یکی از این حقوق است که در موارد بسیاری مورد سوء استفاده مرد یا زن قرار می‌گیرد. برای مثال مردی که حق مسکن را در اختیار دارد زمان ازدواج با یک زن از طبقه مرفه جامعه باید بداند که موظف است خانه‌ای در شأن زن برایش تهیه کند. این مرد نمی‌تواند به هر دلیلی، حتی نداشتن توان مالی، زن را مجبور به زندگی در محلی کند که دوست ندارد یا در شأن او نیست. البته در این میان اگر مرد واقعاً توان مالی نداشته باشد قانون تخفیف‌هایی برای او در نظر می‌گیرد، اما اگر مرد از روی لجبازی دست به این عمل بزند و در صورتی که دادگاه تشخیص دهد مرد می‌خواهد از حق خود سوء‌استفاده کند، به نفع زن رأی صادر می‌کند.

برای این کار مددکار دادگاه پس از حضور در خانه‌ای که نشانی آن در پرونده اعلام شده، با بررسی خانه و اثاث آن و نیز مقایسه آن با شأن و جایگاهی که زن در خانه پدری خود داشته و همچنین درنظر گرفتن مسایلی مانند شغل، درآمد، موقعیت تحصیلی و وضع زندگی زن، اعلام نظر می‌کند که آیا این خانه متناسب با شأن او هست یا خیر؟ اگر پاسخ این بررسی منفی باشد و مرد هم از توان مالی برخوردار باشد، دادگاه او را ملزم به تهیه مسکن مناسب برای همسرش می‌کند.

البته سوء استفاده از حق تنها مربوط به آقایان نیست و خانم‌های زیادی هم هستند که این کار را انجام می‌دهند. برای مثال زنی که حق مسکن دارد، بعد از ازدواج بر خلاف میل شوهرش مکانی را برای سکونت انتخاب می‌کند. در این صورت مرد هم می‌تواند مانند زن به دادگاه مراجعه و از حق و حقوق خود دفاع کند. اما اگر به تشخیص دادگاه دلایل زن منطقی باشد، مرد مجبور است مسأله را بپذیرد و در خانه‌ای که زن تعیین می‌کند، زندگی کند.

جهت اطلاع!

بد نیست بدانید که اگر مرد خانه‌ای را برای زن فراهم کند و زندگی در آن خانه برای زن با ضرر مالی، شرافتی و… همراه باشد یا حتی زندگی در خانه تهیه شده به عواطف و روح و جسم زن لطمه وارد کند، زن می‌تواند خانه را ترک کرده و دادخواست طلاق خود را به دادگاه ارایه کند و تا زمانی که با درخواستش موافقت نشده، می‌تواند در خانه پدر و مادرش زندگی کند. البته در این موارد مردهایی هم هستند که به تصور خودشان می‌خواهند همسرشان را اذیت کنند؛ بنابراین رفتن زن به خانه پدرش را بهانه می‌کنند و دادخواست «عدم تمکین» او را به دادگاه می‌دهند. اگر شما هم با چنین مشکلی مواجه شده‌اید، نگران نباشید؛ زیرا اگر بتوانید ضرری را که از ماندن در خانه همسرتان به شما وارد می‌شود، ثابت کنید؛ دیگر دادخواست عدم تمکین شوهرتان مورد پذیرش دادگاه نیست.

زندگی با غریبه‌ها ممکن نیست

در زمان‌های قدیم رسم بود که زن و شوهر بعد از ازدواج با خانواده مرد زندگی کنند؛ اما کم کم این رسم برداشته شد و امروزه دیگر کمتر کسی با میل باطنی حاضر به زندگی مشترک با خانواده شوهرش است. اگر شما هم یکی از کسانی هستید که مجبور به زندگی با خانواده شوهرتان شده‌اید، خوب است بدانید که در این مورد دادگاه نمی‌تواند شوهرتان را مجبورکند که حتماً برای شما خانه‌ای مستقل تهیه کند. اما در مورد اشخاص بیگانه یا دوستان، این طور نیست و اگر مردی همسرش را مجبور به زندگی با دوستان و آشنایان خود کند، این عمل مرد مخالف با عرف و مبانی خانواده به شمار می‌رود و زن می‌تواند به دادگاه مراجعه و از او شکایت کند.

قابل توجه خانم‌ها

 

یادتان باشد که در قانون، زن می‌تواند در ضمن عقد نکاح، اختیار انتخاب مسکن را شرط کند و در صورتی که شوهر قبول کند، زن حق انتخاب مسکن و این که در کدام شهر زندگی کنند، را به دست می‌آورد. همچنین در صورتی‌که شوهری از تهیه مسکن برای همسر خود کوتاهی کند، زن می‌تواند الزام به تهیه مسکن را از دادگاه تقاضا کند.

یعنی اگر زنی با چنین مشکلی مواجه شد، باید به دادگاه مراجعه و از دادگاه بخواهد که شوهرش را وادار به تهیه خانه‌ای مناسب کند. معمولا زوج‌های جوان در اوایل زندگی در مورد مسکن و زندگی با خانواده زوج یا زوجه و نیز نوع شغل یکدیگر دچار مشکل می‌شوند اما اگر در همان ابتدا به حق و حقوق یکدیگر آشنا باشند و شروط خود را در عقدنامه بیاورند، از بروز اختلافات بعدی جلوگیری و منجر به تحکیم روابط خانوادگی نیز می‌شود.

پیشنهاد وکیل دادگستری به زن و شوهرها

اسماعیلی معتقد است اگر افراد به دنبال داشتن زندگی مسالمت آمیز و آرامی هستند، برای این‌که نوع و مکان مسکن منجر به اختلاف میان آنان نشود، سعی کنند قبل ازازدواج در فکر مسکنی مناسب باشند و با توافق کامل در مورد این مسأله، ازدواج کنند. زیرا ازدواج به معنای اعلام استقلال است و مسکن یکی از مصداق‌های استقلال به شمار می رود.

 

yegun بازدید : 68 چهارشنبه 14 آبان 1399 نظرات (0)

وی با بیان اینکه در چنین شرایطی، بانک برای دریافت بدهی خود، ملک مورد نظر را به مزایده می‌گذارد، ادامه داد: در این میان، افرادی که قبلا واحدهای آپارتمانی ملک مورد نظر را پیش‌‌خرید کرده‌اند، برای تحویل گرفتن واحدهای خود، ناگزیر از پرداخت بدهی مالک اصلی به بانک هستند. این در حالی است که به جرات می‌توان گفت بسیاری از افرادی که به پیش‌خرید ملک اقدام می‌کنند از میان اقشار متوسط و ضعیف جامعه هستند و الزام به پرداخت بدهی مالک اصلی، مشکلات مالی آنها را که در مواردی از طریق وام یا قرض یا فروش لوازم منزل خود سرمایه مورد نظر را تهیه کرده‌اند، دو چندان یا چندین برابر می‌کند.

عدم تصریح قانونگذار در مورد جرم‌انگاری واگذاری مال مرهونه

این حقوقدان با بیان اینکه در زمینه این موضوع تا اندازه بسیاری میان محاکم، اختلاف نظر و رویه وجود دارد، افزود: انتقال مال غیر اعم از عین یا منفعت است. اجاره مال غیر نیز جرم است و به طریق اولی، رهن مال غیر نیز جرم محسوب می‌شود. وی اضافه کرد: بنابراین برای پیشگیری از تشکیل چنین پرونده‌هایی یا در صورت تشکیل، برای احقاق حقوق مالباختگان، می‌توان با صدور بخشنامه‌ها یا آیین‌نامه‌هایی، این اعمال را مصداق بازر انتقال مال غیر، کلاهبرداری یا تحصیل مال نامشروع دانست.

دولتشاهی تاکید کرد: بیشتر محاکم، این موضوع را فاقد وصف جزایی می‌دانند و تنها راه برطرف شدن این مشکل را پرداخت دیون مالک قبلی، توسط خریداران می‌دانند که چنین اقدامی از توان مالکان جدید خارج است. به گفته وی، البته از لحاظ حقوقی این امکان وجود دارد که مالکان فعلی، بدهی بانک را پرداخته و علیه مالک قبلی، دعوای حقوقی استرداد مال را مطرح کنند که هیچ توجیهی ندارد. این وکیل دادگستری تصریح کرد: در مورد چنین پرونده‌هایی که مالک اول، پس از واگذاری مال مورد نظر (مالل مرهونه) سند آن را به عنوان وثیقه به بانک سپرده و با استفاده از آن، وام دریافت می‌کند، مجلس شورای اسلامی باید در قالب صدور استفساریه وارد عمل شده همچنین دستگاه‌ قضایی کشور می‌تواند بخشنامه یا آیین‌نامه‌ای در این خصوص صادر کند  تا بهه  مردم مساعدت شود.

وی خاطرنشان کرد: قانونگذار به این موضوع تصریح دارد که واگذاری منافع یا عین مال غیر در قالب فروش، صلح، اجاره و هبه جرم محسوب می‌شود اما در مورد مال مرهونه تصریحی نکرده و به دلیل اینکه در قوانین جزایی، اصل تفسیر به نفع متهم حاکم است، این خلا قانونی یا تصریحی وجود دارد که موجب برخی سوءاستفاده‌ها توسط افراد با بهره هوشی بالا شده است.

عمل فروش ملک در رهن، فروش مال غیر محسوب نمی‌شود

دولتشاهی در پاسخ به اینکه آیا فروش ملک در رهن بانک، مصداق فروش مال غیر و کلاهبرداری است یا خیر، گفت: در این خصوص نظریه‌ای مشورتی از اداره‌کل حقوقی قوه قضائیه وجود دارد، مبنی بر اینکه با توجه به ماده ۷۹۳ قانون مدنی و متون فقهی در خصوص عقد رهن چنین استنباط می‌شود که رهن موجب خروج عین مرهونه از مالکیت راهن نمی‌شود و صرفا برای مرتهن نسبت به مال مرهونه حق عینی و حق تقدم ایجاد می‌کند که می‌تواند از محل فروش مال مرهونه طلب خود را استیفا کند.

وی ادامه داد: بر اساس این نظریه، از این رو، عمل فروش ملک در رهن، فروش مال غیر محسوب نمی‌شود زیرا رکن رکین بزه فروش مال غیر، فروش بدون مجوز قانونی است که در ماده یک قانون راجع به انتقال مال غیر، این موضوع یاد شده است که بیان می‌دارد «کسی که مال غیر را با علم به اینکه مال غیر است به نحوی از انحا عینا یا منفعتا بدون مجوز قانونی به دیگری منتقل کند، کلاهبردار محسوب می‌شود»

به گفته این حقوقدان، در ادامه این نظریه آمده است که اگرچه با عقد رهن از اختیار مالک برای تصرف در عین مرهونه کاسته می‌شود اما حق مالکیت او از بین نمی‌رود و راهن همچنان مالک عین مرهونه استدیوان عالی کشور نیز در رای شماره ۱۷۹۶ مورخ ۹ شهریور سال ۱۳۱۱ صراحتا اعلام کرده است که انتقال عین مرهونه توسط راهن به دلیل تعلق مال به راهن مشمول ماده یک قانون راجع به انتقال مال غیر نمی‌شود. وی با بیان اینکه طبق بخش دیگری از این نظریه، فروش ملک در رهن از مصادیق ماده یکک قانون تشدید مجازات مرتکبین ارتشا، اختلاس و کلاهبرداری نیز محسوب نمی‌شود، اظهار کرد: زیرا برای تحقق فعل مادی این جرم «توسل به وسایل متقلبانه» ضروری است و باید مقدم بر تحصیل مال باشد بنابراین صرف عدم ذکر در رهن بودن مبیع درر مبایعه‌نامه یا توافق‌نامه (فعل منفی) موجب تحقق رکن مادی جرم کلاهبرداری نمی‌شود.

دولتشاهی خاطرنشان کرد: به عبارت دیگر، مکتوم داشتن یک موضوع، نمی‌تواند از مصادیق کلاهبرداری باشد. به این معنا که فعل منفی یا سکوت، کلاهبرداری نیست و ترک فعل هرچند توام با سوءنیت باشد و موجب اغفال دیگری شود، عنصر مادی کلاهبرداری محسوب نمی‌شود. زیرا عنصر مادی آن فعل مثبت است بنابراین خریدار حتی با آگاهی از موضوع رهن بعد از خرید مبیع، صرفا می‌تواند با دادخواست حقوقی به حقوق ادعایی خود دست پیدا کند.

 

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 9
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 44
  • بازدید سال : 676
  • بازدید کلی : 2,816